شعر در مورد دزفول
شعر در مورد دزفول
شعر در مورد دزفول ,شعری در مورد دزفول,شعر در مورد شهر دزفول,شعر درباره دزفول,شعری درباره دزفول,شعر درباره شهر دزفول,شعر قیصر امین پور درباره دزفول,شعر دزفولی,شعر دزفولی عروسی,شعر دزفولی طنز,شعر دزفولی خنده دار,شعر دزفولی برای عروسی,شعر دزفولی بیو بریمش,شعر دزفولی عاشقانه,شعر دزفولی ناهیدی,شعر دزفولی کوتاه,شعر دزفولی مادر,شعر های عروسی دزفولی,شعر دزفول,شعر دزفولی,انجمن شعر دزفول,شعر طنز دزفولی,شعر های دزفولی,متن شعر دزفولی بیو بریمش,وبلاگ انجمن شعر دزفول,سایت انجمن شعر دزفول,انجمن شعر دانشگاه دزفول
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد دزفول برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
رویِ تاریخِ شهر من، تا ریخت
آسمان، موجِ اتفاقاتش
گاه باران به مزرعه بارید
گاهی از غیب می رسید آتش
شعر در مورد دزفول
ما پر از اتفاقِ خوب و بد
ما پر از قصرهای ویرانیم
زیرِ بارانِ آب یا آتش
تا ابد، مثلِ مرد می مانیم
شعری در مورد دزفول
رودِمان را اگر چه دزدیدند
دل به خورشید می دهم مِن بعد
راد، بشکوه، ایستا، نستوه
دستِ رد می زنم به غم مِن بعد
شعر در مورد شهر دزفول
انقلاب است و شهر بنزین را
می کند با فتیله در بطری
جنگ می آید و همین کوچه
می خورد بمب! بمبِ نُه متری
شعر درباره دزفول
بمبِ بعدی دوازده متر است
کوچه اما، نهایتا شش متر
دختری پشت میزِ خیاطی
پارچه، نخ، جنازه، خون، کِش، متر
شعری درباره دزفول
ما پر از اتفاقِ خوب و بد
پر زِ تقویم های خاکستر
پدر از جبهه بر نمی گردد
خب، طبیعی ست بشکند مادر
شعر درباره شهر دزفول
تن به این رودخانه باید زد،
باید آبی شوم که سلولم
بشکند، بغضِ انجمادش را،
در قبالت هنوز مسئولم
شعر قیصر امین پور درباره دزفول
من برایت هنوز می جنگم،
من برایت هنوز می میرم
من که کاری نکرده ام جانم،
من نباشم. تو باش، دزفولم
شعر دزفولی
شهرِ رزهای سرخ؛ روی قبر،
پایداری، دفاع، موشک، صبر
فکر کن ما شعار می دادیم.
فکر کن من به ” هیج ” مشغولم
شعر دزفولی عروسی
« وَند، اما به پا کَنِشتُم جنگ،
نَمگُرختُم الف اگر دسفیل
دونَه آیا جنابِ تِهرونی، معنیِ:
“دا”، “گُلُم”، “وِری رولَم”؟»
شعر در مورد دزفول
در قبالت هنوز مسئولم
من نباشم. تو باش دزفولم
فکر کن؛ من به “هیچ” مشغولم
“دا”، “وِری دا”، “گُلُم”، “وِری رولَم”
شعر دزفولی خنده دار
ما درختیم، باد می داند
ایستادیم، تا وطن باشد
ایستادیم و نیز می مانیم
مَرد باید که با وطن باشد…
شعر دزفولی برای عروسی
این دل امشب باز پر پر می زند
کوچه های عشق راسر می زند
اشک من ای مونس شبهای من
فرصتی ده تا که دل گوید سخن
شعر دزفولی بیو بریمش
فرصتی ده تا قلم گویا شود
نغمه پرداز دل شیدا شود
این دل امشب باز طوفان کرده است
یادی از شهر شهیدان کرده است
شعر دزفولی عاشقانه
شهرمن دزفول،دارالمومنین
شهرسبز عشق ای آبی ترین
آفرین ای شهر خون و عشق و شور
ای تو تندیس صلابت ای صبور
شعر دزفولی ناهیدی
ای خوشا یادشقایقهای تو
آن به خون غلتان بی پروای تو
جان به کف مردان بی روی و ریا
در حریم عاشقی از “من” رها
شعر دزفولی کوتاه
آسمانی سیرت و شیران حق
در مصاف روبهان برده سبق
روبهان گرگ خوی دیوسار
کرده خوی دیوی خود آشکار
شعر در مورد دزفول
برتفنگ و توپ خود آویخته
آبروی نام “آدم” ریخته
شعر های عروسی دزفولی
حمله ور بر مردمان بی گناه
آه از این نامردمی ها،آه آه
کرکسان سنگدل از آسمان
قلب مظلوم تورا کرده نشان
شعر دزفول
نعره زد دیو سیه روز پلید
در دل شب ننگ بدنامی خرید
جغد نامیمون “موشک” جان گرفت
لانه بر کاشانه ی ویران گرفت
شعر دزفولی
کوچه هایت غوطه ور در خون و خاک
پیکر پاک عزیزان چاک چاک
سنگ فرش کوچه های تو شرر
نغمه های سرخت آژیر خطر
انجمن شعر دزفول
دشمن از نامردمی مسرور بود
گرچه از “هشدار خود معذور “بود
گرچه داری خاطرات تلخ، یاد
باز شیرین کاری یاران، زیاد
شعر طنز دزفولی
یاد فتح آن ظفرمندان بخیر
فاتحان جبهه ی ایمان بخیر
یاد آن فتح الفتوح فرودین
شد بهار اندر بهار این سرزمین
شعر های دزفولی
“ما رمیت اذ رمیت “اینجا نگر
فتح را با رمز “یازهرا” نگر
کرکسان ناخوش آواز زبون
در حریم آسمانت سرنگون
شعر در مورد دزفول
درمصاف شیرمردان صبور
موشک بی مایه همچون موش کور
شهر دزفول من ای شهر خدا
خفته در آغوش تو آلاله ها
وبلاگ انجمن شعر دزفول
گرچه پامال جفا شد پیکرت
باز داری تاج عزت برسرت
کوچه هایت بوی باران می دهد
عطر ایثار شهیدان می دهد
سایت انجمن شعر دزفول
ای دریغا گر فراموشت کنیم
با دورنگی ها هم آغوشت کنیم
نام سبزت افتخار مردوزن
تا ابد پاینده باشی شهرمن
انجمن شعر دانشگاه دزفول
نام تو هم خانه ی خورشید باد
آفتاب مهرتو جاوید باد
شعر در مورد دزفول
یه شهر تاریخی
یه شهر توفنده
یه شهر با غیرت
یه شهر رزمنده
شعر در مورد دزفول
یه شهر با ایمان
یه شهر طوفان خیز
یه شهر پر غوغا
از عاشقی لبریز
شعر در مورد شهر دزفول
نمونه و پیروز
همیشه بوده تک
مث زمان جنگ
تو بارش موشک
شعر درباره دزفول
مث شقایق هاش
نمی ره هیچ از یاد
یه روز رویایی
چهارم خرداد
شعری درباره دزفول
صدای من دزفول
دعای من دزفول
همیشه پا برجاست
برای من دزفول
شعر درباره شهر دزفول
در جـنوب کـشـور ایـران ِ مـا
شهـرِ دزفولسـت ، بـاغـیِ دلگشا
شهـر ما بـا دشت هایی سبز پـوش
رودهـایش هم زلال و پـر خـروش
شعر قیصر امین پور درباره دزفول
گــر بـگـویـم قـولِ تـاریـخِ کــهـن
نــامِ دژپــل گفته آیــد در سـخـن
دژپــلِ مــا سـرزمـیـنی بــیـکران
در زمــان دولــت ِ سـاســانـیــان
شعر دزفولی
آسـیـاب و مـسجد و سـابـاط هـا
یـادگـاری مـانـده در تـاریـخ ِمـا
مـسجد ِجـامـع بـنایـی بـی نـظـیر
آجـر و ایـوان و طـاقش چشمگـیـر
شعر دزفولی عروسی
از دی و بـهـمن شـود ایـنجا بــهـار
دشـت و صحرایـش سراسـر لالـه زار
فـرش سـبزی گسترانـیده چـمن
مخمل سبزی شده دشت و دَمَـن
شعر دزفولی طنز
یک سـبد بــابـونـه و مـشـتی کُـنار
هـدیـه ای بـاشد از این جا یـادگـار
اَرده و کنـجد بــوَد سـوغات ِ مـا
شهرتش ز یـن جا رسـیده هـر کجا
شعر دزفولی خنده دار
صـنعـتِ ایـن شـهـر خـراطی بـُوَد
هـم هـنر هم حرفـه ای عـالی بـُوَد
ورشـوسازی صنـعتی دیـریـنـه بـود
شهرتـش در شهـر ِما پـیـشینه بـود
شعر دزفولی برای عروسی
هم حـصیـر و هم کپـو و هم گلیم
جـلوه ای داده سـت بـازار قـدیـم
مـوزه ای داریـم زیـبـا و ثـمـیـن
روزگـاری بــود حـمّـامـی وَزیـن
شعر دزفولی بیو بریمش
خـوانچه ها و جامه هـای رنگ رنگ
حوض های محکمی از جنسِ سـنگ
نـقش هـا و طـرح هـای روی بــام
زیـنتی بخشیده بر هر خشـت خـام
شعر دزفولی عاشقانه
رود دز در قـلـب شـهـر مـا روان
ساز او مـوج و صـدایـش مـهـربـان
مـی سُرایـد بـا نـوایی پُـر خـروش
نغمه هایش می رسد اینک به گوش
شعر دزفولی ناهیدی
قـصّه گـویـد از کَت و از آسـیاب
و ز صـدای بـاد بـر امـواج آب
قـصّه هـایش داسـتان زندگـیست
شرح حال کـوشـش و بـالندگیست
شعر در مورد دزفول
نـام دز در خـاطـر مـا مـانـدگار
تـازه می مـانـد همـانـنـد بـهـار
مردمانی سخت کوش و با صـفا
بـا تـرنّـم های لـبـریـز از دعـا
شعر دزفولی مادر
عـشق می ورزنـد بـر ایـن سرزمین
می سُراینـد این سـرود پُـر طنـین :
قـلب هایـی پـاک از جـنـس بـلور
شـعـرهـایی نـاب و لـبریز از سـرور
شعر های عروسی دزفولی
ایـنهمه تـقـدیـمتان بـاد ایـن زمـان
بـا سـلامی گـرم و عـشـقی جـاودان
شعر دزفول
دزفول عزیز من همسایه ی زیبای آب و آتش . . .
هم آب به خود دیده ای هم آتش ؛
اما هماره استواری نه روندگی آب سستت کرد
نه گداختگی آتش خاکسترت مادامی که زمین می چرخد
تو مثل آب جاری و مثل آتش گرم و روشنی و در سمت چپ سینه ای ایران
می تپی نگین وار پایتخت ایمان و عشق
شعر دزفولی
شهر من دزفول، ای شهر شهید
شهر مردان غیور و روسفید
شهر دزفول، ای امام شهرها
ای نمونه در تمام شهرها
انجمن شعر دزفول
مردمانت تشنه پیغمبرند
تشنه یک جرعه آب از کوثرند
مردمانت در چراغ چشم من
مردمی هستند هر یک بتشکن
شعر طنز دزفولی
شهر من ای سرزمین عاشقان !
سرزمین لالههای بینشان !
سرزمین عالمان سختکوش!
خانقاه عارفان بادهنوش!
شعر های دزفولی
بادهنوشانی که مینوشند نور
هر یکی مستاند از جام طهور
بادهنوشانی که عاشق زیستند
جز شهیدان، بادهنوشان کیستند؟
متن شعر دزفولی بیو بریمش
شهر من عطر خدایی میدهی
بوی عرفان « ضیایی» میدهی
کهکشانی در دلت جاری شده
نوری از آن «شیخ انصاری» شده
وبلاگ انجمن شعر دزفول
دل که با عشق تو راضی میشود
همچو «مجدالدین قاضی» میشود
تو بزرگی ای بزرگ سر به زیر
جنت از قلب تو دارد یک مسیر
سایت انجمن شعر دزفول
شهر من ای شهر همزاد جنون
شهر توفانخیز، شهر لالهگون
بوی خشم و آتش و خون میدهی
بوی شبهای شبیخون میدهی
انجمن شعر دانشگاه دزفول
در تو میشد تا خدا پرواز کرد
زندگی در لامکان آغاز کرد
مردمانت مردمی اهل نبرد
هر یکی اهل دعا و سوز و درد
شعر در مورد دزفول
کوچههایی داشتی اهل یقین
لالههای منتشر روی زمین
کوچههایی غرق نور و غرق شور
کوچههایی منتظر بهر ظهور
شعری در مورد دزفول
کوچههایی مثل خاک کربلا
کوچههایی با شهیدان آشنا
شعر در مورد شهر دزفول
«می خواستم شعری برای جنگ بگویم
دیدم نمی شود دیگر قلم زبان دلم نیست
شعر درباره دزفول
گفتم: باید زمین گذاشت قلم ها را
دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست
باید سلاح تیزتری برداشت
باید برای جنگ از لوله تفنگ بخوانم
شعری درباره دزفول
– با واژه فشنگ- می خواستم شعری برای جنگ بگویم
شعری برای شهر خودم- دزفول- دیدم
که لفظ ناخوش موشک را باید به کار برد
اما موشک زیبایی کلام مرا می کاست
شعر درباره شهر دزفول
گفتم که بیت ناقص شعرم از خانه های شهر که بهتر نیست
بگذار شعر من هم چون خانه های خاکی مردم خرد و خراب باشد و خون آلود
باید که شعر خاکی و خونین گفت
باید که شعر خشم بگویم شعر فصیح فریاد – هر چند ناتمام-
شعر قیصر امین پور درباره دزفول
گفتم: در شهر ما دیوارها دوباره پر از عکس لاله هاست
اینجا وضعیت خطر گذرا نیست
آژیر قرمز است
شعر دزفولی
که می نالد تنها میان ساکت شب ها برخواب ناتمام جسدها
خفاش های وحشی دشمن حتی زنور روزنه بیزارند
شعر دزفولی عروسی
باید تمام پنجره ها را با پرده های کور بپوشانم
اینجا دیوار هم دیگر پناه پشت
کسی نیست کاین گور دیگری ست که استاده است در انتظار شب…»
شعر دزفولی طنز
اما این شانه های گرد گرفته چه ساده و صبور
وقت وقوع فاجعه می لرزند
اینان هر چند بشکسته زانوان و کمرهاشان استاده اند
فاتح و نستوه – بی هیچ خان و مان- در گوششان کلام امام است
– فتوای استقامت و ایثار-
بر دوششان درفش قیام است
شعر دزفولی خنده دار
اینجا گاهی سر بریده مردی را تنها باید زبام دور بیاریم
تا در میان گور بخوابانیم
یاسنگ و خاک و آهن خونین را وقتی به چنگ و ناخن خود می کنیم
در زیر خاک گل شده می بینیم:
شعر دزفولی برای عروسی
زن روی چرخ کوچک خیاطی خاموش مانده است
اینجا سپور هر صبح خاکستر عزیز کسی را همراه می برد …»
شعر دزفولی بیو بریمش
دزفـــول تومــهد پاسداران هستی میقات عـــــروج سربه داران هستی
زین رونمونه گشته ای در ایــــــــران چون وارث خون جان نثاران هستی
شعر دزفولی عاشقانه
ای الگـــوی صـبر واستقامت دزفــــول
وی مظهرنـــیـــرو وشجاعت دزفـــــول
معروف تـــو بـــوده ای به دارالمؤمــــن
این است نشـان افـتـخارت دزفــــــول
شعر دزفولی ناهیدی
تو شهر شــهیــد پـــرورهستی دزفــــول
زین ره چو درخت پــر بــرهستی دزفـــول
ازبــعـــد دو شــهــر مـکــه وکـــرب وبــــلا
درسـطح جهان نمونــه هـستــی دزفــــول
شعر در مورد دزفول
- ۹۶/۱۱/۱۱